سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تغییر
 
قالب وبلاگ

 

شرحی دیگر تألیف عبدالعلی محمد بن نظام‌الدین مشهور به بحر‌العلوم که در هند بچاپ رسیده و استناد مؤلف در معانی به فصوص‌الحکم و فتوحات محی‌الدین بوده است. از شروح معروف مثنوی در قرنهای اخیر از شرح مثنوی حاج‌ملاهادی سبزواری و شرح مثنوی شادروان استاد بدیع‌الزمان فروزانفر که متأسفانه به علت مرگ نابهنگام وی ناتمام مانده و فقط سه مجلد مربوط به دفتر نخست مثنوی علامه محمدتقی جعفری تبریزی باید نام برد. عابدین پاشا در شرح مثنوی این دو بیت را به جامی نسبت داده که درباره‌ی جلال‌الدین رومی و کتاب مثنوی سروده:

 

آن فریـدون جـهان معـنوی

بس بود برهان ذاتش مثنوی

من‌چه‌گویم وصف آن عالی‌جناب

نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

 

شیخ بهاءالدین عاملی عارف و شاعر و نویسنده مشهور قرن دهم و یازدهم هجری درباره‌ی مثنوی معنوی مولوی چنین سروده است:

 

من نمی‌گویـم که آن عالی‌جناب

هست پیغمبر ولی دارد کتاب

مثنـوی او چـو قـرآن مـدل

هادی بعضی و بعضی را مذل

 

می‌گویند روزی اتابک ابی‌بکر بن سعد زنگی از سعدی می‌پرسد:«بهترین و عالیترین غزل زبان فارسی کدام است؟» سعدی در جواب یکی از غزلهای جلال‌الدین محمدبلخی(مولوی) را می‌خواند که مطلعش این است:

 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما بفلک می‌رویم عـزم تماشـا کراست

 

برخی گفته‌اند که سعدی این غزل را برای اتابک فرستاد و پیغام داد: « هرگز اشعاری بدین شیوائی سروده نشده و نخواهد شد ای‌کاش به روم می‌رفتم و خاک پای جلال‌الدین را بوسه می‌زدم.» اکنون چند بیت از مثنوی معنوی مولوی به عنوان تبرک درج می‌شود:

 

مـوسیا آداب‌دانــان دیـگـرند

سوخته جان و روانان دیگرند

رد درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ار غواص را پاچیله نیست

هندیان اصطلاح هند مدح

سندیان اصطلاح سند مدح

زان که دل جوهر بود گفتن عرض

پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

آتشی از عشق در خود برفروز

سر به سر فکر و عبارت را بسوز

موسی و عیسی کجا بد آفتاب

کشت موجودات را میداد آب

آدم و حوا کجا بود آن زمان

که خدا افکند در این زه کمان

این سخن هم ناقص است و ابتراست

آن سخن که نیست ناقص زان سراست

من نخواهم لطف حق را واسطه

که هلاک خلق شد این رابطه

لاجرم کوتاه کردم من سخن

گر تو خواهی از درون خود بخوان

ور بگویم عقل‌ها را بر کند

ور نویسم بس قلمها بشکند

گر بگویم زان بلغزد پای تو

ور نگویم هیچ از آن ای وای تو

نی نگویم زان که تو خامی هنوز

در بهاری و ندیدستی تموز

این جهان همچون درخت است ای کر ام

ما بر او چون میوه‌های نیم‌خام

سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را

زان‌که در خامی نشاید کاخ را

 

ابلهان تعظیم مسجد می‌کنند

بر خلاف اهل دل جد می‌کنند

این مجاز است آن حقیقت ای خران

نیست مسجد جز درون سروران

 


[ جمعه 91/2/22 ] [ 4:44 عصر ] [ بهرام میرمحمدیان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 867165