تغییر | ||
علی دشتی نویسندهی شیرین قلم معاصر زیر عنوان «روح پهناور» درباره مولانا جلالالدین بلخی(مولوی) چنین اظهار نظر میکند: «جلالالدین محمد شاید بیش از هر شاعری شعر گفته باشد، گفتههای وی رباعی و غزل و مثنوی از هفتاد هزار بیت تجاوز میکند، در صورتی که بزرگترین و پرمایهترین کتاب شعری ما شاهنامهی فردوسی، کمی بیش از پنجاههزار بیت میشود، با این تفاوت مهم و اساسی که قسمت اعظم این کتاب ارجمند به ذکر نقل افسانههای تاریخی صرف شده است. به عبارت دیگر بیشتر شاهنامه موضوع خارجی دارد که عبارت از حوادیث تاریخ افسانهآمیز ایران است و آنچه از روح خود فردوسی تراوش کرده و در شاهنامه، حتی طی بیان تاریخ و حوادث ریخته شده است خیلی کمتر. با وجود اینها وجه تمایز مولانا در کثرت اشعار وی نیست بیشبه جلالالدین محمد یکی از پرمایهترین گویندگان ماست. احاطهی وی بر معارف عصر خود، از قبیل: فقه، حدیث، تفسیر، علومعربیه و ادبیه. فلسفه و اصول عرفان و تصوف، همچنین اطلاعات دامنهداری بر شعر و ادب فارسی و عربی قابل تردید نیست. ولی بزرگی و تشخص وی حتی در فضل و دانش او نمیباشد. وجه تعیین و تشخص وی در گنجایش این روح تسکینناپذیر و پر از تموج، در پهناوری فضای مشاعر غیر ارادی او، در این دنیای اشباح و احلامی است که در جان وی زندگی میکنند. . .در افق پهناور وجود او ابرها به اشکال گوناگون ظاهر میشوند، هر لحظه این اشکال به اشکال دیگر برمیگردند، نور خورشید با این ابرها یک بازی مستمر و تمام نشدنی دارد. هر دم رنگ بدیع دیگری بهوجود میآورد. چشم از این همه تنوع شکل و گوناگونی الوان بدیع و متحرک خسته نمیشود. در این افق دوردست گاهی اشعهی خورشیدی، ابرها را میشکافد و بر کائنات نور میپاشد و گاهی ضربتهای سوزان برق آنها را پاره کرده و بارانهای سیلابی زمین و زمان را فرا میگیرد. در فضای بیپایان روح جلالالدین اشباح درآمد و شدند، با هم نجوا دارند. این فضا خالی نمیماند پر از غوغاست پر از ظهور است پر از حرکت است. آنچه جذاب و غیر عادی و عظیم، آنچه شایستهی مطالعه و ستایش میباشد این است، ور نه تفاوت سبک و شیوهی گویندگان و نویسندگان چندان مهم و غامض نیست و رجحان یکی بر دیگری بسته به ذوق و سلیقه خوانندگان است. آنچه ثابت و جاویدان و باارزش میباشد این گسترش روح است که(مولانا جلالالدین بلخی) را از سایرین ممتاز میکند. . . . پس هر کس قصه روحش درازتر، متنوعتر، پیچیدهتر و حوادث در آن طاغیتر، تقدیرها کورتر و مستولیتر باشد بیان آن مشکلتر و برای آن کسانی که در پی مجهول و غامض میگردند و از حل معما و مسائل ریاضی بیشتر لذت میبرند جاذبتر میشود. این نکته همان چیزی است که جلالالدین محمد را از سایر شعرا متمایز میکند. داستان روح او تمامنشدنی، همهمهی جهان مرموز درون خاموشنشدنی(طومار دل او بدر ازای ابد) و «همچو افسانهی دل بیسر و بیپایانست». اگر این تصور و پندار من غلط نباشد بیگمان، مولوی شاعر شاعران است. هفتادهزار بیت مثنوی و دیوان شمس تبریزی سرگذشت(جان سرگردان) او و آینهی موجدار و نیمتاریکی از فضای نامحدود و پر از اشباح اندرون اوست. آنچه او میگوید مفاهیم متداول و معمولی یعنی معارف مکتسبه نیست. در این دو کتاب روح او گسترده است، رنگهای گوناگون فضای پر ابر، پر باد، پر ستاره، پر رعد و برق جان او در آنها افتاده است. معارف مکتسبه و معلومات فقط وسیلهی این تجلی و انعکاس اندیشهی متموج اوست. حوزهی زندگی او به شکل غیر قابل انکار، ولی در عین حال غیر قابل تفسیری در آنها، مخصوصاً در دیوان شمس منعکس است. هر پیشامد و حادثه و هر مشاهدهی جزئی بهانهایست برای بیرون ریختن آنچه در وی میجوشد». با اینجا با نقل چند بیت از اشعار علامه محمد اقبال لاهوری متفکر بزرگ مشرقزمین در عصر حاضر که دربارهی مولانا جلالالدین بلخی(مولوی) سروده و همچنین غزلی را که نگارنده(رفیع) در مرداد سال 1366 خورشیدی در قونیه بر سر مزار این عارف بزرگ ایرانی سرودهام این قصهی بیپایان را به پایان میبرم:
[ جمعه 91/2/22 ] [ 4:46 عصر ] [ بهرام میرمحمدیان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |