تغییر
 
قالب وبلاگ

 

دیگر «کشف‌الاسرار معنوی» در شرح دو دفتر اول تألیف ابوحامد بن معین‌الدین تبریزی که این تألیف نیز مقدمه‌ی سودمندی دارد و تاریخ تألیف آن مقارن است با دو تاریخ شرح مذکور در فوق (نسخه‌ خطی در موزه بریتانیا موجود است)دیگر«شرح شمعی» به زبان ترکی که در سال 999 هجری تألیف یافته، دیگر«لطائف‌المعنوی» و «مرأه‌المثنوی» دو شرح از عبداللطیف‌ بن عبدالله العباسی و او همان است که حدیقه‌ی سنائی را هم شرح کرده. هم او یک نسخه‌ی منقح مثنوی را به نام«نسخه‌ی ناسخه‌ی مثنویات سقیم» تهیه کرده و شرحی برای لغات آن به نام لطایف‌اللغات تألیف نموده است.

دیگر «مفتاح‌المعانی» تألیف سید عبد الفتاح الحسینی العسکری که در سال 1049 هجری از طرف شاگردش هدایت منتشر شد. از همو منتخباتی از مثنوی به نام« درمکنودن» به جا مانده، گذشته از شروحی که مذکور افتاد اشخاص زیر هم شرح‌هایی به مثنوی نوشته‌اند:

 میرمحمد نورالله احراری که شارح حدیقه‌ی سنائی هم بوده، میر محمد نعیم که در همان زمان میزیسته و خواجه ایوب پارسی 1120 هجری. دیگر از شروح معروف «مکاشفات رضوی» تألیف محمدرضا است سال 1084 هجری.

 دیگر «فتوحات‌المعنوی» از مولانا عبدالعلی صاحب (موزه بریتانیا«o.R» 367) و دیگر«حل مثنوی» از افضل‌الله آبادی.

 دیگر تصحیح مثنوی(1122 هجری)تألیف محمدهاشم فیضیان.

 دیگر«مخزن‌الاسرار» از شیخ ولی محمد بن شیخ رحم‌الله اکبرآبادی(1151 هجری). یک شرح مخصوص دفتر سوم مثنوی نیز هست که آن را محمدعابد تألیف کرده و نامش را«مغنی» نهاده، شرحی نیز به دفتر پنجم به زبان فارسی توسط معرف معروف شعرای ایران یعنی سروری (مصطفی ابن شعبان) اهل گلیبولی ترکیه متوفی سال969 هجری تألیف یافته، از منتخبات مثنوی، گذشته از «در مکنون» که مذکور افتاد تألیفات ذیل را هم می‌توان نام برد:

«لباب مثنوی» و«لب الباب» واعظ کاشفی (حسین بن علی بیهقی کتشفی) متوفی سال 910 هجری هم‌چنین «جزیره مثنوی» از ملایوسف سینه‌چاک، با دو شرح به زبان ترکی سال 953 هجری، «گلشن توحید» از شاهدی متوفی سال 957 هجری و «نهر بحر مثنوی» از علی‌اکبر خافی 1081 هجری هم‌چنین «جواهراللعالی» از ابوبکر شاشی.

شرحی دیگر تألیف عبدالعلی محمد بن نظام‌الدین مشهور به بحر‌العلوم که در هند بچاپ رسیده و استناد مؤلف در معانی به فصوص‌الحکم و فتوحات محی‌الدین بوده است. از شروح معروف مثنوی در قرنهای اخیر از شرح مثنوی حاج‌ملاهادی سبزواری و شرح مثنوی شادروان استاد بدیع‌الزمان فروزانفر که متأسفانه به علت مرگ نابهنگام وی ناتمام مانده و فقط سه مجلد مربوط به دفتر نخست مثنوی علامه محمدتقی جعفری تبریزی باید نام برد. عابدین پاشا در شرح مثنوی این دو بیت را به جامی نسبت داده که درباره‌ی جلال‌الدین رومی و کتاب مثنوی سروده:

 

آن فریـدون جـهان معـنوی

بس بود برهان ذاتش مثنوی

من‌چه‌گویم وصف آن عالی‌جناب

نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

 

شیخ بهاءالدین عاملی عارف و شاعر و نویسنده مشهور قرن دهم و یازدهم هجری درباره‌ی مثنوی معنوی مولوی چنین سروده است:

 

من نمی‌گویـم که آن عالی‌جناب

هست پیغمبر ولی دارد کتاب

مثنـوی او چـو قـرآن مـدل

هادی بعضی و بعضی را مذل

 

می‌گویند روزی اتابک ابی‌بکر بن سعد زنگی از سعدی می‌پرسد:«بهترین و عالیترین غزل زبان فارسی کدام است؟» سعدی در جواب یکی از غزلهای جلال‌الدین محمدبلخی(مولوی) را می‌خواند که مطلعش این است:

 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما بفلک می‌رویم عـزم تماشـا کراست

 

برخی گفته‌اند که سعدی این غزل را برای اتابک فرستاد و پیغام داد: « هرگز اشعاری بدین شیوائی سروده نشده و نخواهد شد ای‌کاش به روم می‌رفتم و خاک پای جلال‌الدین را بوسه می‌زدم.» اکنون چند بیت از مثنوی معنوی مولوی به عنوان تبرک درج می‌شود:

 

مـوسیا آداب‌دانــان دیـگـرند

سوخته جان و روانان دیگرند

رد درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ار غواص را پاچیله نیست

هندیان اصطلاح هند مدح

سندیان اصطلاح سند مدح

زان که دل جوهر بود گفتن عرض

پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

آتشی از عشق در خود برفروز

سر به سر فکر و عبارت را بسوز

موسی و عیسی کجا بد آفتاب

کشت موجودات را میداد آب

آدم و حوا کجا بود آن زمان

که خدا افکند در این زه کمان

این سخن هم ناقص است و ابتراست

آن سخن که نیست ناقص زان سراست

من نخواهم لطف حق را واسطه

که هلاک خلق شد این رابطه

لاجرم کوتاه کردم من سخن

گر تو خواهی از درون خود بخوان

ور بگویم عقل‌ها را بر کند

ور نویسم بس قلمها بشکند

گر بگویم زان بلغزد پای تو

ور نگویم هیچ از آن ای وای تو

نی نگویم زان که تو خامی هنوز

در بهاری و ندیدستی تموز

این جهان همچون درخت است ای کر ام

ما بر او چون میوه‌های نیم‌خام

سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را

زان‌که در خامی نشاید کاخ را

 

ابلهان تعظیم مسجد می‌کنند

بر خلاف اهل دل جد می‌کنند

این مجاز است آن حقیقت ای خران

نیست مسجد جز درون سروران

 

ما می‌شنویم منکری گفت: ما نیز همان آواز می‌شنویم چون است که چنان گرم نمی‌شنویم که مولانا، خدمت مولوی فرمود کلا و حاشا که آنچه ما می‌شنویم آواز بازشدن آن درست، و آنچه وی می‌شنود او از فرا شدن (بسته شدن) و فرموده است که کسی به خلوت درویشی درآمد، گفت: چرا تنها نشسته‌یی؟ گفت: این دم تنها شدم که تو آمدی و مرا از حق مانع آمدی.

 


[ جمعه 91/2/22 ] [ 4:27 عصر ] [ بهرام میرمحمدیان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 77
کل بازدیدها: 873407