تغییر
 
قالب وبلاگ

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دوتا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.  

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه گفتند که دیگر چاره ای نیست و شما خواهید مرد.  

دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند وبا تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.

ااما قورباغه های دیگر دائماً به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید ، چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد.

بالاخره یکی از قورباغه ها ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت.

او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.

بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار،اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و سرانجام از گودال خارج شد.

اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.

وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند :

مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟

معلوم شد که قورباغه ناشنواست.

در واقع او تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !!!


[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 2:33 عصر ] [ بهرام میرمحمدیان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 54
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 873335